سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

عاق والدین

شاعر : عمران صلاحی

 

من درختم، بیشه را سر می زنم بر سقف و طاق

اختران سازند روی شاخه های من اتاق

شاخه ای از من جدا شد با تبر، سخت و ستبر

من شدم یک هفته گریان از غم و درد  فراق

بعد از آن دادم به خود دلداری و گفتم که « کاش

شاخه ام با فکر من در کار یابد انطباق

یا شود یک نیمکت در باغ، مردی خسته را

یا شود یک تکه هیزم، لم دهد توی اجاق

تا نشیند وقت سرما عابری

با زغال آن کند سیگار خود را نیز چاق

یا شود جای کتابی، یا شود میز و کمد

یا شود ساز و نوازد نغمه های اشتیاق

یا شود میز خطابه توی تالاری بزرگ

تا سخنرانی کند خوش طینتی با طمطراق »

آرزوها داشتم در سر برای شاخه ام

بر خلاف میل من ، گردید او ناگه چماق

هر که زد حرف حسابی، بر سرش آمد فرود

پای مردم شل شد از او، دست مردم شد چلاق

چرخ زد دور خودش ، وز جور او سالم نماند

چشم و پشم و گوش و هوش و ران و جان و ساق و پاق

هر کجا نظمی نمایان بود، آمد زد به هم

در صفوف متحد پاشید هم تخم نفاق

پا سوا شد از لگن، بازو جدا شد از بدن

بینی از صورت جدا شد، تن گرفت از جان طلاق

از هجوم او نه تنها دادِ مردم شد بلند

توله سگ هم زیر پل خوابیده نالد : «واق واق»

روز و شب این بی ثمر بر زخمِ من پاشد نمک

دم به دم این در به در بر درد من پاشد سماق

باعث بدنامی جنگل شده این ناخلف

مطمئن باشید پیش والدینش گشته عاق

 

منبع : کتاب یک بغل کاکتوس ص 175 

 





برچسب ها : چرت و پرت  ,




درباره وبلاگ

جستجو

آمار


    بازدید امروز : 983
    بازدید دیروز : 56
    کل بازدید : 924554
    تعداد کل یاد داشت ها : 1623
    آخرین بازدید : 103/9/8    ساعت : 7:25 ص

دانشنامه مهدویت

دیگر امکانات